.
عاشق گلي هستيم که سالها در جستجوي او گشته ام ،
با چشمهاي خيس به او رسيدم
او را از شاخه اش نچيدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود.
در همانجا برايش مردم و گفتم همانجا خاکم کنيد ،
تا وقتيکه مردم با نام او رهسپارم کنيد !
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه